وبلاگ امین هوشمند



توی این ویدئو میتونید نقد و بررسی سریال جذاب پلیسی-جنایی پری میسون را مشاهده کنید. این سریال در زیرمجموعه‌های نوآر ساخته شده و داستان جذابی برای روایت کردن داره.

تماشای ویدئو در یوتیوب با کیفیت بهتر

مینی سریال Perry Mason اقتباس تازه‌ای از مجموعه داستان‌هایی پرطرفدار در سبک جنایی است که از شبکه‌ی HBO پخش می‌شود. این کاراکتر نزدیک به یک قرن است که با ماجراهای خود، مردم ایالات متحده را سرگرم می‌کند. داستان این سریال کوتاه در سال ۱۹۳۲ و دوران رکود اقتصادی بزرگ ایالات متحده روایت می‌شود. پری میسون یک کارآگاه خصوصی در قلب نیویورک است که باید در گیر و دار اوضاع اجتماعی و اقتصادی نابه‌سامان آن دوره، پرونده‌ی چند مورد آدم ربایی را سر و سامان بدهد.

توی این ویدئو میتونید نقد و بررسی کتاب پیدایش از نویسنده پرآوازه یعنی دن براون را ببینید. سعی کردم به ارجاعات و نمادهای اشاره شده توی داستان بپردازم. امیدوارم ببینید و به دوستاتون هم معرفی کنید. 

تماشای ویدئو در یوتیوب با کیفیت بهتر

از کتاب:

لنگدن لحظه‌ای ایستاد و سپس به‌سمت دایره‌ی عظیم‌الجثه‌ای که پشت سرش قرار داشت، حرکت کرد. آهن سازه زنگ زده بود، رنگ مسی داشت و بافت آن طبیعی به‌نظر می‌رسید. پرفسور، توجه کردین که چرا این سازه به شکل دایره‌ی بسته نیست؟» لنگدن به دور سازه چرخید و دید که دو انتهای آن به هم نرسیده‌اند، انگار که در حال کشیدن دایره روی کاغذ، خودکارتان تمام شود. این فضای خالی به بازدیدکننده‌ها اجازه می‌ده که بتونن وارد دایره بشن و فضای منفی رو کشف کنن.» لنگدن با خود گفت: مگر این‌که از جاهای بسته بترسن.» بعد خیلی سریع وارد دایره شد. وینستون گفت: درست روبه‌روی شما سه سازه‌ی سینوسی‌شکل به‌صورت موازی در کنار هم روی زمین قرارگرفتن که دو تونل به عمق بیش از صد متر رو به وجود آوردن. نام این اثر ماره. بازدید‌کننده‌های جوون‌تر از راه‌رفتن توی این تونل‌ها لذت می‌برن. اگه دو نفر توی دو طرف این سازه بایستن و چیزی رو به‌آرومی زمزمه کنن، انگار که چهره‌به‌چهره دارن با هم حرف می‌زنن و صدای همدیگه رو بلند می‌شنون.» ـ خیلی جالبه وینستون، اما می‌شه بگی چرا ادموند خواسته که من این گالری رو ببینم؟ لنگدن با خود گفت: اون می‌دونه که من از این چیزا خوشم نمی‌آد.» وینستون جواب داد: چیزی که اون خواسته من به شما نشون بدم، گشتاور پیچشیه. اون یه‌کم دورتر، درست بالای سرتون گوشه‌ی سمت راست قرار داره. می‌بینینش؟» لنگدن به دور نگاه کرد و پرسید: اونی که اون ته قرار داره‌؟» ـ بله، درسته. ـ عالیه، پس بریم ببینیم. لنگدن نگاه حیرت‌زده‌ای به آن فضای عظیم کرد و راه خود را به‌سمت اثری که وینستون گفته بود، ادامه داد. ـ پرفسور، شنیدم که ادموند کرش مشتاقانه کارای شما رو تحسین می‌کنه، به‌خصوص نظریه‌های شما درباره‌ی تأثیرات متقابل‌ مذاهب مختلف در طول تاریخ و سیر تکاملی‌شون که توی هنر ظاهر شده. از خیلی جهات زمینه‌ی فعالیت ادموند درباره‌ی نظریه‌ی بازی و آینده‌نگری، مشابه این کار شماس ـ تجزیه‌وتحلیل رشد تکنولوژی و این‌که در آینده چطور خواهد بود. ـ خب، اون توی کارش خیلی حرفه‌ایه. بی‌دلیل نیست که بهش می‌گن نوستراداموس زمان. ـ البته اگه نظر منو بخواین، این مقایسه یه جورایی توهین بود. ـ چرا همچین حرفی می‌زنی؟ نوستراداموس بزرگ‌ترین پیش‌گوی تاریخه. ـ نمی‌خوام خیلی باهاتون مخالفت کنم پرفسور، اما نوستراداموس طی چهار قرن، بیش از هزار پیش‌گویی ناموفق داشته. بیش‌تر گفته‌های اون از خرافات مردمی نشئت گرفتن که توی ناکجاآباد به دنبال چیزی می‌گشتن. همه‌چیز؛ از جنگ جهانی دوم، مرگ پرنسس دایانا و حمله به بُرجای مرکز تجاری. همه‌چیز کاملاً پوچه، اما در مقابل، ادموند کرش پیش‌بینی‌های معدودی رو انجام داده که همه‌شون توی یه مدت کوتاه درست دراومدن ـ محاسبات کلود، ماشینای خودران، چیپ پردازنده که فقط از پنج اتم تغذیه می‌شه؛ کرش، نوستراداموس نیست. لنگدن گفت: حرفم رو پس می‌گیرم.» ظاهراً کسانی که با ادموند کرش کار می‌کردند، به‌شدت به او وابسته و وفادار بودند و به‌نظر می‌رسید وینستون هم یکی از شاگردان باوفای کرش باشد. وینستون موضوع را عوض کرد و پرسید: خب از این تور لذت می‌برین‌؟»


سریال After Life سیلی محکمی است برای انسان پسامدرن. وقتی تقلا میکنیم که همه چیز خوب است، وقتی این زندگی مصرفی را عادت کرده‌ایم، وقتی به زندگی نگاهیمنفعلانه داریم؛ یک ریکی جرویز لازم است تا محکم بخواباند زیر گوش ما تا به خودمان بیاییم که این زندگی آنقدرها هم که از دور به نظر می‌رسد دل‌رحم نیست.
سکانس به سکان و پلان به پلان این سریال دو فصلی -تا به امروز- طعم زندگی می‌دهد. البته نه از آن طعم‌ها زننده و مصنوعی که در زندگی روزمره احساسش میکنیم و میبینیم. نه، اتفاقا طعم خالص زندگی، از آنهایی که کامو و نیچه به ما شناسانده‌اند. این سریال نگاه ویژه و بکری به مسئله انسان دارد. انسان در مرکز دنیا نیست. قرار هم نیست این دنیا به کام انسان‌اش بچرخد. در واقع یک ریکی جرویز نیاز است تا این را به ما در یک کمدی سیاه به ما بفهماند، انسان موجودی سراسر تنهاست. این تنهایی با کسی پر نمیشود و با رفتن کسی هم به وجود نمی‌آید. این تنهایی ذات بشر است. حتی در وانفسای خیره شدن به سنگ قبر آدم‌ها و مرور خاطرات شیرین گذشته.
سریال After Life در همان دقیقه‌های اول فصل اولش من را درگیر خودش کرد. درگیر سادگی و بی‌پروایی افسارگسیخته‌اش. وقتی کارگردان در گفتن حقیقت با بیننده شوخی ندارد، میخواهد مشت محکمی بزند به بیننده معاصر که قربانی این سریال است. ریکی جرویز را با آن طنازی‌های گزنده مراسم‌های هالیوودی و سینمایی میشناسیم. کسی که با هیچ بنی‌بشری تعارف ندارد. از سوپراستارهای هالیوودی که دستمزدهای میلیون دلاری میگیرند تا وقایع تاریخی مثل هولوکاست، چیزی نیست که از دم تیغ این هنرمند به سلامت گذشته باشد. در این سریال دو فصلی هم ریکی جرویز همان است، گزنده، گستاخ و بی‌تعارف. قرار است در این دوازده قسمت به شما بدوبیراه بگوید و محکم به صورت‌تان سیلی بزند، تا شاید زندگی را آنطور که هست ببینیم.
دیدن این سریال، چیزی نیست که بشود به همه پیشنهاد کرد. اگر دنبال خودآزاری و غم خودخواسته و نوعی مازوخیسم افراطی هستید، قطعا سریال After Life گزینه مطلوب برای شماست.

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

اکسترا بلاگ کافی نت & خدمات کامپیوتری وحید مسجد کبود تبریز اف ژورنال آموزش رایگان بورس آترو | ATRO دروازه بان دانلود کارتون ، آهنگ جدید لیدی کاترین بلاغ مبین دانلود فیلم و سریال با لینک مستقیم